پست 13
٣٠ سلام " خرگوش "! این اسمیه که بابات روت گذاشته. اولین صبحی که من و تو با هم تو بیمارستان بودیم و نزدیک ترخیص بود بابایی بهم اس ام اس داد و احوال من و تو رو پرسید. گفت خرگوش بابا چطوره؟ بعدا شدی " هردوش "! حالا هم شدی " مدوش "! بابایی میگه مدوش یعنی خرگوش بسیار شیر خوار! گل قشنگم... الان سرت رو شونه هامه! از صبح دل درد داشتی. نمدونم چرا با خوردن شیرم اینقدر دل درد میگیری. یکی دو ساعت پیش گذاشتمت تو ساک حملت که برم دستشویی. تا رفتم صدای گریه تو شنیدم. با عجله دستامو شستم و اومدم سراغت. کلی ترسیده بودی. چشمای بادومیت پر از اشک بود و وحشتناک گریه میکردی. خیلی دلم برات سوخت. کلی بغلت کردم و باهات حرف زدم تا آروم شدی....
نویسنده :
ش ی و ا مامان باران
13:38