باران نوبهارباران نوبهار، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

یک هدیه کوچولو

پست 10

1390/1/1 1:01
411 بازدید
اشتراک گذاری

۲۷

 

سلام عروسک نرم پنبه ای من! خوبی خوشگلم؟

منو ببخش که گاهی اذیتت میکنم! آخه فکرم مشغوله! همش فکر میکنم که برات چکار کنم و چه چیزی برات خوبه! اینه که خیلی وقتها استرس دارم گلم! همش هم به خاطر خودته...

شنبه پیش وقت دکتر داشتم. یه مشکلاتی تو آزمایش خونم بود که دکتر گفت مهم نیست!

دوشنبه پیش خیلی تو دلم حرکت داشتی! خیلی! خیلی! منم ترسیدم به دنیا بیای! دوست نداشتم بیای! چون هنوز کوچولو موچولویی جیگرم! اما از فرداش حرکتت کمتر شد! فکر کنم پایینتر رفتی و آماده به دنیا اومدن شدی!

سه شنبه یعنی فرداش صبح رفتم مرکز بهداشت و صدای قلبتو شنیدم. . بعدش با بابایی رفتیم برای بند نافت اقدام کردیم. من آزمایش خون دادم! بابایی میگفت باران ببین مامانت چقدر به خاطر تو دستاش سوراخ سوراخ شد!!!!!!

بارانم! حاضرم به خاطر تو هر کاری بکنم! اینا که چیزی نیست!

عصرش هم رفتم کلاس آمادگی زایمان! خانوم ماما خیلی شکممو فشار داد و من ترسیدم. بعدش هم که گفتم حرکتت کمتر شد! تا دو روز. دیگه داشتم سکته میکردم. اما تو بعدش باز حرکتت خوب شد! نه به شیطونیای اول٬ ولی خوبه. شکمم هم دیگه گرد گرد نیست. یه کم پایین اومده! قربونت برم.  

چهارشنبه صبح هم بابایی رفت با بانک خون قرارداد بست. امیدوارم نیازی به سلولهای بنیادیت پیدا نکنی و همیشه سالم و سلامت باشی.

خیلی منتظرتم! دیروز وقت دکتر داشتم و دوباره صدای قلبتو شنیدم. برای سزارین وقت گرفتم اما بعدش پشیمون شدم. رفتم و کنسلش کردم. کلی گریه کردم چون می ترسیدم سزارین برات خوب نباشه! در نهایت طبیعی انتخاب شد.

 کمی از هم از دستت عصبانی بودم که منو توی همچین دو راهی قرار دادی. باباییت هم دلش برات میسوخت و میگفت به این دختر کوچولو چه ربطی داره؟! منم از عصبانیتم پشیمون شدم! خیلی دلم برات سوخت! بابا همش بوست میکرد و میگفت باران غصه نخور من باهاتم! بابایی دوستت داره و ...!  

امیدوارم تصمیم درستی گرفته باشم و تو به راحتی طبیعی به دنیا بیای!

خدا به من و تو کمک کنه که تو راحت بیرون بیای و بیای تو بغل من! خیلی دوست دارم بعد از به دنیا اومدنت ببینمت! امیدوارم فکر کنم خستگی این ۹ ماه حسابی از تنم بیرون بره.

امروز آخرین روز از سال ۸۹ه دخترم. سالی که خدا تو رو به من داد!

آخرین روز از اسفند ۸۹  و کلا دهه ۸۰ هم هست!

امیدوارم سال ۹۰ و دهه ۹۰ و بقیه سالها برات سال خوبی باشه و همیشه سالم و موفق باشی کوچولوی مخملی من!

راستی مرسی که عجله نکردی و زود به دنیا نیومدی! من دوست ندارم بچه ام نیمه دومی باشه! اونم از نوع آخر اسفندی!  تو باید بهاری باشی.

امیدوارم خدا هوامونو داشته باشه.

ان پست آخر این سالمه. سال دیگه بازم برات مینویسم که بعدا وقتی بزرگ شدی بخونی و بدونی که عاشقتم! 

 من و بابایی عاشقتیم! منتظر ورودت به این دنیا توی فصل بهار هستیم! تو با شکوفه ها و گل ها میای.

تو گلی! گل زندگی ما!

تا سال بعد خداحافظ. مواظب خودت باش!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان ماهان
2 فروردین 90 22:28
سلام الهی به سلامتی و خوشی دنیا بیاد
مامان ابوالفضل
29 فروردین 90 16:49
مامان باران سلام خود باران کوچولو سلام الان که من این نظر و میدم و وبلاگتو دیدم تو بدنیا اومدی و 15 روزی هم از تولدت می گذره خیلی خوشحال شدم که با این همه نگرانی که مامانت مثل مامانای دیگه داشت سالم و سلامت پا به این دنیا گذاشتی ایشالله که سالهای سال موفق باشی و همیشه بهاری و سبز زندگی کنی و مثل اسمت همه جا رو سرشار از سبزی و طراوت کنی کوچولوی ناز