باران نوبهارباران نوبهار، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

یک هدیه کوچولو

پست 17

1390/4/22 23:30
484 بازدید
اشتراک گذاری

٣٧

 

سلام گل نازم.....

 

قربونت برم عزیز دلم که تند تند داری بزرگ میشی! همه عاشقت شدن. بس که خوش خنده ای و به پهنای صورتت میخندی. البته به جز عصرا که ددری شدی و باید حتما ببریمت بیرون و اگه نبریمت خونه رو میذاری رو سرت. ما هم تو این گرما میبریمت فرشگاههای مختلف که کولر دارن و هم تو خوشحال میشی هم حساب بانکی ما خالی میشه!

یکشنبه خونه مادر بودیم. عصر دوباره رفتیم بیرون. مادر حسابی عاشقت شده چون اون روز خیلی ناز و عزیز بودی. همیشه هستی ولی اون روز خیلی خندیدی و دلبری کردی.

دیروز هم کیا اومد دنبالمون و رفتیم خونه مامانی که باز هم اونجا کلی خندیدی.

تلاش میکردی برگردی اما در اخر با شکست مواجه شدی. خیلی علاقه به این کار نداری ظاهرا چون خیلی وقته داری اقدام میکنی ولی زود ول میکنی.

راستی مدتهاست از ته دل میخندی. مخصوصا وقتی زیر گرنتو ماچ ماچی میکنیم. امروز رفتیم خونه عمو مهدی و بعدشمدتی تو سی متر قدم زدیم همه عاشقت شدن. از بیرون برگشتیم خونه داشتم زیر بغلتو با دستمال مرطوب پاک میکردم که دیدم با صدای بلند میخندی. نگو خانم به شدت قلقلکی تشریف دارن.

۲ ماه و ۱۹ روزه بودی که دستاتو کشف کردی و هنوز با دقت نگاهشون میکنی. گاهی مشت کرده گاهی هم باز! مخصوصا وقتی موقع خوابت باشه و پستونک هم داشته باشی یه جوری به انگشتات نگاه میکنی انگار داری یه چیزی رو میشماری. شاید داری گوسفند میشماری که بخوابی.

وقتی هم چیزی رو به صورتت نزدیک میکنیم سعی میکنی بگیری که هنوز تعادل نداری. دستای من و بابایی رو زیاد میگیری و با دقت نگاه مکنی و در نهایت برای تست میبری تو دهنت. یه بار صورت باباتو تو دستات گرفته بودی! و یک بار اینقدر صورتشو خوردی و عاشقانه نگاهش میکردی که به نظر میومد داری بوسش میکنی. آخه خیلی دوستش داری و وقتی از سر کار برمیگرده و صداشو میشنوی گل از گلت میشکفه. یه بار صبح که سر کار نرفته بود و تو انتظار بودنشو نداشتی صدات زد و تو کلی تعجب کردی و خوشحال شدی.

تازگیا با دقت و علاقه به سفره نگاه میکنی و ما هم یه قطره از غذا برای امتحان کردن میذاریم دهنت که ظاهرا خیلی دوست داری. بعدش اشتهات تحریک میشه و حسابی شیر میخوری. راستی آشتیت با می می مبارک. دیگه اینقدر اشتی کردی که وقتی دارم اماده میشم شیرت بدم دهنتو زود تر باز میکنی تا اونجایی که میتونی. هر چند موقع شیر خوردن بازیگوش شدی و با مشت مامانیو میزنی.

وقتی تو بغلمی با دست راستت موهای سمت چپمو میگیری مبادا بیفتی. عزیززززززززم. همیشه تو دست راستت موهای کنده شده من وجود داره. همیشه مواظب خودتی که نیفتی. حتی وقتی نوزاد چند روزه بودی و میخواستیم بشوریمت محکم یقه مونو میگرفتی جیگرم.

 

الان پوشکت نکردم. از ساعت ۹ تا حالا جیش نکردی. ببینم سربلند بیرون میای! اگه اینجوری باشه هر شب کلی باز میذارمت. تو معمولا بین ۹ تا ۱۰ شب میخوابی و خوشبختانه خوابت هم خوبه.

قربونت برم عسلم! پاره تنم! جیگرم! عروسکم! ببخشید گاهی کم حوصله ام. آخه بعضی وقتها خیلی خسته میشم. تو هم شیطوننننننن! همش باید تو خونه راهت ببرم و جاهای مختلف خونه رو نشونت بدم. به میز آرایش علاقه داری و امروز متوجه شدم به کره زمین هم علاقه داری. کره من! قربونت برم که با دقت نگاه میکنی.

مثل بابات دقیقی!  

 

خیلی دوستت دارم. راستی فردا تولد باباته! تولدش مبارک!

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان باران
24 تیر 90 23:00
سلام اسم دختر من باران هست لینکتون کردم اگه خواستید منو لینک کنید
مامان ابوالفضل
31 تیر 90 20:29
سلام به مامانی و باران جون خیلی وقت بود که از باران خبری نمی ذاشتی خیلی خوشحالم که گل دختر داره هر روز شیرین و شیرین تر می شه برای سلامتی و زایمان راحت منم دعا کن دعا کن که ابوالفضلم و تو آغوشم بگیرم که دیگه بی صبرانه منتظرشم
مامان ابوالفضل
31 تیر 90 20:29
تولد بابای باران جون مبارک