پست 15
دیروز جمعه ۲۳ اردیبشت ۴۰ روزه شدی. مبارکه عزیزم.
من و بابا خودمون دو تایی بردیمت حموم. خیلی دختر خوبی بودی. فقط موقع شستن صورتت یه کوچولو گریه کردی. بعد از شستن بابا سشوار گرفت روت و من لباس تنت کردم.
غروب برات تو یه رستوران مهمونی گرفتیم خوشگلم. بعدش با مهمونا اومدیم خونه.
تو رستوران خیلی آروم بودی. اما وقتی اومدیم خونه تا ۲ شب گریه کردی. نمیدونم چت بود. هم گرمت بود هم گرسنه بودی و هم دل درد داشتی به گمانم. آخرش با کمی شیر خشک خوردن و کار کردن شکمت خوب شدی و خوابیدی. شاید هم از مهمونی و شلوغی کلافه بودی. نمیدونم فدات شم.
قربون خنده های قشنگت عزیزم! دختر معصومم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی